هی پاک می کنم
دوباره می آيند
چه را و چرا؟
بخارهای شيشه دل را !
هی پاک می کنم که تو هم بين عابران
از کوچه قشنگ پر از آرزوی ما
يک بار بگذری
گنجشک مهربان!
با ما که قهر کرده ای اما صبور باش
از باغ های همين دور و بر
يک روز
می آيد عابری که از سر راهش نمی پری...
بيچاره پشت شيشه دلم آه می کشد
از آسمان کوچه ما اشک می چکد
از آه من به روی شيشه غبار است و آرزو
فرياد آسمان به نگارم نمی رسد...
"حضور مبهم پاييز و باز دانشگاه
و لحظه های غم انگيز و باز دانشگاه
تو گرم درسی و من گرم کندن اسمت
به گوشه گوشه هر ميز و باز دانشگاه"
دم غروب و حضور خسته اشياء
هوای وسوسه آميز و باز دانشگاه
دوباره قصه سيب است و آدم و حوا
دوباره قصه پرهيز و باز دانشگاه
حديث يک حضور بزرگ و دل تنگ است
حديث کاسه لبريز و باز دانشگاه
...و عاقبت من و تو می رويم و می ماند
دوباره زخم دل ميز و باز دانشگاه

عشق واژه اي است از جنس نور كه با دستي از جنس نور,بر صفحه اي
از جنس نور نوشته مي شود.
آدميان محصول عشق را,تنها بعد از غيبت يار و تلخي صبر و تيرگي ياس
درو خواهند كرد

گفتم شاید شما هم خوشتون بیاد.....


یک برگ دیگر از دفتر خاطرات زندگیم را ورق زدم
میخوام همه گذشته رو پاک کنم
میخوام آینده رو بسازم
تنها

اگر چه بچه گانه بود
اما دوستش داشتم
نگاهای بچه گانشو دوست داشتم
یه روزی فکر میکردم چیزو هیچ کس نمیتونه مارو از هم جدا کنه
درست فکر میکردم هیچ چیز نمی تونه مارو از هم جدا کنه
فقط یه چیز میتونه من و تو رو از هم جدا کنه اونم خودمونیم
یادته اون روزای اول بهت گفتم اگه یه روز از هم جدا شدیم اون تویی که
از من جدا میشی چون من با همون نگاه اول...
آه
شاید تو اون نبودی که من میخواستم
ديگه حرفی نمونده باقی ...
سكوت ...
سكوت.......
صدای شكستن ساعت روی ميز ـــــــــــــــ
لعنت به اين دقيقه ها آخه بسه ديگه داره خرد م ميكنه چقدر
كشنده است وقتی بارون مياد من و پنجره و ابرها
...نه نه ديگه طاقت ندارم
ديوونم آره ديوونه شدم
من كيم كجام.. اونيكه به عشق بارون وسط حياط مينشست
تا بسوزه بشكنه - خراب بشه...
لطافت رو لمس كنه با نفساش _ دستاش_ تنش
بارونی كه تو هر قطرش ياد اون بود اونيكه به خاطرش
پنجره هميشه به كوچه باز بود...
چقدر به خودم نهيب زدم بذار فقط تو دلت باشه
حالا خوب شد؟ حالا بكش تحمل كن ارزشش رو داشت؟
ارزش اينكه حتی حالت از خودتم بهم بخوره
همه ميگن ميگذره بازم يه نگاه تازه مياد يه بارون ديگه
اما نه ديگه من
تحملش رو ندارم تحمل سرگيجه های بعد از مستيه عاشقی رو..
بسه برام ميخوام برم نميدونم كجا
تو كه رفتی. پس منم بايد برم
نميدونم هنوز دوستت دارم يا نه فقط ميدونم فكرمم
ديگه نميخواد بشكافه اون لحظه ها رو اين لحظه ها رو
هيچكس ديگه منتظرم نيست منم و
اين شب بارونی و تو و اين راه
... ميرم... ميرم...
با تشکر از بهروز جان
وبلاگه یکی از دوستان رو چک کردم یه شعره جالب دیدم که شاید جوابه خوبی باشه به اون آقا مسعود ....
گفتي که مرا دوست نداري گله اي نيست
بين منو عشق تو فاصله اي نيست
گفتم که کمي صبر کن و گوش به من ده
گفتي که بايد بروم حوصله اي نيست
گفتي کمي فکر خودم باشم و آنوقت
جز عشق تو در خاطر من شعله اي نيست
رفتي تو خدا پشت و پناهت
بگذار بسوزد دل من مسئله اي نيست
تو را دوست ندارم نه دوستت ندارم
اما هنگامي که نيستي
غمينم
و به آسمان آبي بالاي سرت
و اختراني که تو را ميبينند
رشک مي برم
تو را دوست ندارم
اما نميدانم چرا
آنچه ميکني در نظرم بي همتا جلوه ميکند
وبارها در تنهايي از خود پرسيده ام
چرا آنهايي که دوستشان دارم
بيشتر شبه تو نيستند
تو را دوست ندارم
اما هنگامي که نيستي
از هر صدايي بيزارم
حتي اگر صداي آناني باشد که دوستشان دارم
زيرا صداي آنها
طنين آهنگين صدايت را در گوشم ميشکنند
تو را دوست ندارم
اما چشمان گويايت
با آن آبي عميق و درخشان
بيش از هر چشم ديگري بين من و آسمان آبي قرار ميگيرد
آه ميدانم که دوستت ندارم
اما افسوس ديگران دل ساده ام را
کمتر باور دارند
و چه بسا به هنگام گذر
ميبينم که بر من ميخندند
زيرا آشکارا مينگرند
نگاهم به دنبال توست
مسعود:کامران جان لطفا این متن رو بذار تو بلاگت
............خداحافظی یک عاشق از معشوقش...........
تا حالا دلت شکسته؟ تا حالا دلتو شکستن؟
تا حالا عاشق شدی؟ چقدر دوسش داشتی؟ به چه قیمتی حاضری دست ازش برداری؟
میتونی بدونه اون زندگی کنی؟
حتی اگه......
میدونم دیگه دوستم نداره چون دیگه جایی ندارم تو دلش...
چون تو زندگیش زیادی هستم
چون چیزی ندارم....
عشق یه طرفه:
این بدترین نوع عاشق بودنه چون وقتی بهش میگی دوست دارم ....
تا حالا شده بغضت تو گلوت بترکه دوست داشته باشی بزنی زیره گریه تا حالا شده یه شب تا صبح به خاطره یکی گریه کنی؟
دلم به حاله خودم میسوزه .نفهمیدم که دیگه به دردش نمیخورم....
نفهمیدم که اون دیگه منو نمیخواد از دستم خسته شده.از تنها چیزی که میترسم اینه که یه روز ازت جدا بشم . ما که خواهی نخواهی از هم جدا میشیم
شاید اینم پایانه عشق ما باشه.شاید سخته اما باید بپذیرم که دیگه منو دوست نداره.
میدونم که دیگه واسش مهم نیستم پس این گریهام به خاطره اون نیست به خاطره خودمه.
اگه بتونم یه روز فراموشت کنم.اگه یه روز خاطرهاتو فراموش کنم اون روز من
دیگه وجود ندارم .
یه روزی فکر میکردم خوشبخترین پسره رویه زمینم چون دوستی مثل تو رو دارم
اما حالا فکر میکنم بد بخترین پسره رویه زمینم...
دیگه فکر نکنم رفتنم هم واست مهم باشه !
میرم چون فکر میکنم بدونه من زندگی برات قشنگتره
چون دیگه نیازی به من نداری.
عاقل مباش تا غم دیوانگان خوری
دیوانه باش تا عاقلان غم تو خورند

آهنگه بلاگمو تقدیم میکنم به....
اونایی که دنباله یه بهونه واسه گریه کردن میگردن
دوباره دل هوای با تو بودن کرده
نگو این دل دوریه عشقتو باور کرده
دل من خسته از این دست به دعاها بردن
همه آرزوهام با رفتنه تو مردن
حالا من یه آرزو دارم تو سینه
که دوباره چشم من تو رو ببینه.....
شاید شما هم عاشق شده باشید...پس میدونید چقدر سخته که بخوای از عشقت دل بکنی.
اگر گل بودم شاخه ای از خود را تقدیم وجودت می نمودم...
اگر اهنگ بودم ترانه ی دوستت دارم را برایت میخواندم...
ولی افسوس نه بارانم٫ نه گلم و نه اهنگم...
ولی هر چه هستم در حقیقت فریاد میزنم که:
~ دوستت دارم ~
