NaGofTeHaa.Ir

ناگفته های عاشقانه

سکوت

کامران و سمیرا
    NaGofTeHaa.Ir ناگفته های عاشقانه

سکوت

سکوت


 

ديگه حرفی نمونده باقی ...

سكوت ...

سكوت.......

صدای شكستن ساعت روی ميز ـــــــــــــــ

لعنت به اين دقيقه ها آخه بسه ديگه داره خرد م ميكنه چقدر

 كشنده است وقتی بارون مياد من و پنجره و ابرها

...نه نه ديگه طاقت ندارم

ديوونم آره ديوونه شدم

من كيم كجام.. اونيكه به عشق بارون وسط حياط مينشست

 تا بسوزه ‍‍بشكنه - خراب بشه...

لطافت رو لمس كنه با نفساش _ دستاش_ تنش

بارونی كه تو هر قطرش ياد اون بود اونيكه به خاطرش

پنجره هميشه به كوچه باز بود...

چقدر به خودم نهيب زدم بذار فقط تو دلت باشه

 حالا خوب شد؟ حالا بكش تحمل كن ارزشش رو داشت؟

ارزش اينكه حتی حالت از خودتم بهم بخوره

همه ميگن ميگذره بازم يه نگاه تازه مياد يه بارون ديگه
 
اما نه ديگه من
 
تحملش رو ندارم تحمل سرگيجه های بعد از مستيه عاشقی رو..

بسه برام ميخوام برم نميدونم كجا
 
تو كه رفتی. پس منم بايد برم

نميدونم هنوز دوستت دارم يا نه فقط ميدونم فكرمم
 
ديگه نميخواد بشكافه اون لحظه ها رو اين لحظه ها رو

هيچكس ديگه منتظرم نيست منم و
 
اين شب بارونی و تو و اين راه

... ميرم... ميرم... 

 

با تشکر از بهروز جان 



تاريخ : سه شنبه ۱۳۸۴/۰۸/۱۰ | 11 | نویسنده : کامران و سمیرا |
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.