NaGofTeHaa.Ir

ناگفته های عاشقانه

    NaGofTeHaa.Ir | 2010/5/22 - 2010/6/21

کامران و سمیرا
    NaGofTeHaa.Ir ناگفته های عاشقانه

کجاست انسانیت

 
 
مرسی عشق من جواب این همه سال پای عشقت نشستن رو خوب دادی.
 
همین آخرین بار چه توی این بلاگ چه هرجای دیگه اسمتو نخواهم آورد.
 
نمیگم عشق بده نه اما تو خونه عشقی که من سال ها براش زحمت
 
کشیدم توی چند ثانیه به آتش کشیدیش.آفرین گلم.
 
مگر من چه آزاری برات داشتم..باشه خدایی هم هست.
 
برای یک انسان با ارزش ترین چیزی که ستون های شخصیتیه

فرد رو شکل میده غرورشهنه غرور بی جا) .. وقتی غروز یکی میشکنه

شخصیتش رو متزلزل میکنه در نتیجه روی

افکار و احساسات تاثیر منفی گذاشته  و زندگی شخص

دستخوش تغییرات ناخوشایندی خواهد شد.

گاهی ما بدون اینکه فکر کنیم (به هر دلیلی)

شخص مقابل رو(حالا میخواد بابا مامان دوست عشق ..)

مورد حملات تخریبی قرار داده و اصلا به این فکر نمیکنیم که ممکن روی

مخاطب چه اثری

ویران کنندهای داشته باشه(تازه طرف ادعای فرهنگ تربیت

خانوادگیش هم میشه پس مردم

بی فرهنگ به قول شما باید چه طور زندگی کنند)..

محض اطلاع دوست عزیز..میدونم همه خودشون یه

بابا بزرگن و نیازی به نصیحت های من ندارند

من در واقع یه سری مخاطب خاص دارم که

 خودشون متوجه منظورم خواهند شد..

:همیشه اصطلاحا زبون خوش و منطقی بهتر جواب میده اگر داد

و بیداد کنی و فحش بدی

فکر نکن طرفو ترسوندی ..شاید اونجا جوابتو نده اما همون لحظه

 داره نقشه میکشه تا کارتو جبران کنه..

آخه بعضیا چرا اینقدر نفهمند و میسوزم از اینکه ادعا زیاد دارند..

این یک نوع سرپیچی از قانون معنویت و ظلم محسوب میشه

 چون اینجا ایمان شخص(منطق)

زیر سوال رفته و باعث خواهد شد فرد دچار بحران روحی بشه..

این روزا هرکس رو میبینی از مشکلات و سختی های زندگی میناله

 و همه هم ادعا میکنن زندگیشون مشکلتره..اعم مشکلات

 رو افسردگی تنهایی عدم درک توسط اطرافیان

شکست عشقی..اینا همه زمینه ساز مشکلت روحی روانی

 بزرگتری میشه و برای درمان این بیماری ها همه باید دست به

 دست هم بدیم و غرورها رو کنار بذاریم و به هم محبت کنیم

تا زندگیمون روشن و شاد بشه..مخصوصا عاشقا و معشوقا

 که بچگانه عشق رو خراب کردند..

اینو بدونید به قول خودتون زرنگ بودن و عوضی بودن خیلی راحت.

.نقش بازی کردن راحته..اما..خوبه؟

توی این هرج و مرج بیایید اگر با همیدگر مهربان هم نیستم حداقل

 در ظاهر طوری برخورد کنیم که با توجه به شرایط مخاطب

 با به کار بردن کلماتی از روی عصبانیت باعث بوجود

آمدن مشکلات جبران ناپذیر نشویم.(کینه).

قبلا تصور میکردم برای یه زندگی موفق عاشق بودن و بی ریا بودن

و صداقت و مهربونی.. کافیه..

اما حالا میبینم که این خصوصیات برای بعضی ها به چشم ضعف

دیده میشه..ایتدا شخص خودش رو موافق با این طور اوصاف نشون

 میده تا بتونه بدینوسیله کنترل شخص مقابل رو در دست بگیره

و از این راه به اهدافشون برسند ... حالا گاهی قراره

ازتون حرف بکشن..سو استفاده کنند..تحقیر..تمسخر..

 خلاصه خودشون میدونن .

خلاصه حرفم اینه که همیشه سعی کنید همون آدمی که هستید

 نشون بدید و تحت شرایط رنگ عوض نکنید امکان داره اینکار برای شما

 یک تفریح یا وقت گذرانی باشه اما تو در واقع زندگیه یک آدم رو به

 بازی گرفتی و ممکن خساراتی جبران ناپذیر رو توی زندگیش

داشته باشی که حتی خودتم باور نکنی که باعث همه اون مشکلات

شاید تو باشی.

حالا هرچه طرف احساساتی تر ضربه شدیدتری میخوره

و همین کار بی شرمانه شما باعث میشه یه حس بی اعتمادی همیشه

درون شخص باقی بمونه و دیگه نتونه با هر کسی رابطه احساسی

داشته باشه و این گناهش تنها و تنها دامن شما را خواهد گرفت و دیر یا زود

توی محکمه الهی باید پاسخگوی اعمال زشت خودتون باشید اون توی

همین دنیا ..

البته اگر وجدان داشته باشی سعی میکنی دل هرکسیو شکستی بدست

 بیاری قبل از اینکه دیر بشه.

دنیا دار مکافته(واقعا).. علما میگن یکی از بزرگترین گناهان نزد خدا اینه که

بنده ای باعث آزرده شدن دیگری شود..حالا ببنید ما چرا اینقدر از انسانیت

 دور شدیم و به سمت صفات شیطانی پیش رفته ایم و همیشه هم خود را

بی گناه دانسته و گناهانمون رو توجیح کرده یا شخص دیگری

رو عامل اصلی میدونیم.

دیدن این چیزا زندگی رو برام جهنم کرده .. دیگه عشق معنی نداره

..صداقت..

 جالب اینه که برعکس

شده هرکی بیشتر دروغ میگه ستم میکنه شخصیت دروغی

میسازه بیشتر طرفدار داره..

اه..خدایا کجاست اون عذاب های الهی که وعده میدادی؟

از این آدما متنفر شدم..همه به زیبایی

ساختگی و ظاهریشون مینازند و به هم فخر میفروشند

(مخصوصا دخترا که عامل اصلی فساد اخلاقی توی جامعه امروز

 این کشور هستند و به دلیل شرایط خاص حاکم فعلا دختر سالاری

شده توی این کشور آشغالی چون این پسرای اسکل

(بعضیا ندید بدیدا)اینقدر به دخترا بها دادند که اینقدر پر رو

شدند که خودشون رو شخصیت برتر میبینند

(البته استثنا هست اما کم)).

ببینید این یه وبلاگ شخصیه و اینا تجربیات و نظران شخصیه منه

 و از اینکه ازم انتقاد بشه خوشحال میشم و حتی اگر شخصی

بتونه منو قانع کنه که راجع به حرفی اشتباه میکنم حاضرم

مطلب رو با اسم خودش ویرایش کنم..

فقط چند روزی نیستم دارم میرم کارت پایان خدمت رو بگیرم...

راستی تموم شد..

خیلی مشکل بود اما تموم شد و حالا چیزی که از اون همه

سختی مونده یه آدم با

عیب های کمتر یا بهتر بگم کاملتر(اینطور احساس میکنم)..

تنها کسی که توی همه لحظه های سخت پشت سرم بود و هرگز بهم خیانت نکرد..

ام فرار نکرد..عاشقانه پای درد دلا نشست...دستمو تو سختیا گرفت...

دلداریم داد..فراموشش کردم اون فراموشم نکرد..بدی کردم خوبی کرد...تا منو عاشق خودش کرد...

اون خدا بود.

 



تاريخ : چهارشنبه ۱۳۸۹/۰۳/۲۶ | 0 | نویسنده : کامران و سمیرا |

عشق شوم و معشوقه بی وفا

 

امروز فهمیدم که تمام این سال ها راجع بهت اشتباه میکردم..

این همه انتظار این همه تلاش...ستایش خوبیهات..

احساس اینکه تو بهم فکر میکنی و هنوز برات اهمیت دارم...

واقعا خیلی احمقم...خاک تو سر من که عاشق کسی شدم که ذره ای از

عشق و انسانیت و معرفت و ادب بویی نبرده..

یه آدم مغرور و بی ادب..خود خواه و از خود راضی..

کسی تنها برای اینکه اون روزها تنها بود و هنوز در حدی نبود که بخواد

 با کسی رابطه برقرارکنه با من دوست شد...

روی حرفای کسی حساب باز کردم

که هیچ اهمیتی برای دیگران قایل نیست...

لعنت به این عشق شوم...این همه سال به پای کی نشستم که خیلی

راحت بهم توهین کردو شخصیتم رو خرد کرد...متاسفم برای خودم...

واقعا لیاقت اینو نداشت که یک لحظه بهش فکر کنم...باید مثل یه گوسفند

باهاش برخورد میکردم(تف به روت)بی لیاقت..بی ادب خودخواه

عمرمو حروم کردم...جونیمو..این همه سال...تف به روی سیاهت..

حیف این همه وقت که به پای تو نشستم..یه آشغال..فکر کردی کی هستی..

خیلی راحت منو فحش میدی؟حالا میبینی چه طور حالتو میگیرم..غروزتو میشکنم..

خیلی ادعای ادب و فرهنگت میشه تو هیچی نیستی..توی دخترا در سطح متوسطی

اون من بودم که با تو دوست شدم وگرنه اون موقع ها که افسرده بودی هیچکی آدم

حسابت نمیکرد..وقتیم رفتی خیلی موقعیت داشتم با دخترای خیلی خیلی خشکلتر

 و با معرفت تر از تو باشم...کسایی که اینقدر هم غرور نداشتن...

اما منه خر فکر میکردم

عشق حرمت داره...خاک تو سرت.

اگرم اینقدر خرج اون صورت زشتت نمیکردی سگم نگات نمیکرد..ژ

بی شعور اینطوری دل یه عاشق میشکنی..من فقط یه سوال کوچیک و ساده داشتم..

برو بمیر..منتظر باش تا همینطور که امروز ریدی بهم زندگیتو به گه بکشم..

نفهم...ریدی به زندگیم حالا میگی چیکار کردی؟من از همه چیز گذشتم تا

بتونم فقط به تو فکر کنم..کثافت..حقته هر چی بلا سرت بیاد..حالا منتظر بدتر از این باش..

تو لیاقتت اینه که مثل یه آشغال باهات برخورد کنی تا اینطور خودخواهانه با احساسات پاک و بی ر یای

یه عاشق بازی نکنی...ریدم به هرچی عشق..

ریدم به این وبلاگ آشغال که باعث شد من این همه سال یه تیکه خوار رو بهش این

همه شاخ و برگ بدم..دل من با این حرفا آروم نمیگیره...من آب از سرم گذشته

حالا میخوام همونطور که این همه سال منو به بازی گرفتیو بهترین روزای زندگیمو

به گه کشیدی زیر پاهام لهت کنم..مامانت و بابات بهت افتخار خواهند کرد.

تا به حالا هم فقط چون فکر میکردم برای عشقم ارزش قایلی کاری باهات نداشتم.

ببین چه طور بهشت پوشالی که ساختیو ویران میکنم.

چه طور دلت اومد..من که فقط میپرستیدمت...مگر از من بی احترامی دیدی...

مگر توی این همه سال جدایی شده بود اینقدر اصرار کنم زنگ بزن..

بی شعور حتما کار واجبی داشتم که پا روی غرورم گذاشتم و به توی کثافت زنگ زدم تا اون

مادرتو خودت هر چی میتونید به منو خانواده ام توهین کنید.

برو بمیر این تنها پیشنهادیه که دارم برات.

به خاک سپردمت.نگرد که دیگه گیرم نمیاری..فقط سعی کن تا میتونی

ازم دور بشی..متنفرم ازت..متنفرم از عشق..از احساس...از صداقت..

از آدمایی که خیلی راحت با احساسات دیگران بازی میکنند.

لعنت به تو و غرورت...فقط بدون من هیچی ندارم که به خاطرش بخوام زندگی کنم

تنها هدف اینه که جهنمی درست کنم برات که هر روز آرزوی مرگ کنی..



تاريخ : یکشنبه ۱۳۸۹/۰۳/۲۳ | 20 | نویسنده : کامران و سمیرا |

چرا تو شدی عشق من

 

بازم منو این اتاق که درو دیوارش پر از خاطرات و یادگاریته...

یکبار دیگه این بلاگ شده آخر امید من برای رسیدن به جواب سوالاتی

که داره مثل خوره روحم رو میخوره..جز این صفحه سفید دیگه به

هیچی اعتماد ندارم.

از موقعی که یکس بهم گفت دروغ مینویسی انگیزه نوشتن رو از دست دادم اما

الان برام مهم نیست فقط میخوام بنویسیم هرکی میخواد هر فکری کنه مهم نیست

اونی که باید منو درک کنه حتی اگر تظاهر کنه نمیفهمه من احساسش میکنم.

این پست فقط نیاز به جواب قانع کننده دور از  ریا و ابهام داره/

میدونم معشوقه بودن سخته..ببین معشوقه قدیمی من به عنوان یه دوست ساده

قدیمیه بد یا خوب میخوام که خوب بخونی و باور کنی و

 با اسم زیبای خودت

جواب بدی گلم...

 

 همه دنیا میدونن و باور دارن عاشق و دیونتم جز خودت

کاش میشذ دوباره دستاتو بگیرم

 

قبل از اینکه بری ادامه مطلب باید بدونی من گاهی از اینکه بی توجهی میکنی عصبی میشم

برای همین قاطی میکنم...

اینجا مشکل اصلیم رو توضیح دادم..با اینکه چند بار ویرایش کردم شاید یه جاهایی مبهم باشه

یا جملات اشتباه دستوری داشته باشه...

بذار رو حساب خستگی اگر توجه کنی از ۱۱ شب آنلاین شدم الان دقیقا ۵:۳۸ صبح دارم آفلاین میشم تمام مدت هم اینجا مینوشتم و ویرایش میکردم تا بلکه بتونم

منظورم رو درست برسونم...امیدوارم حداقل جوابی بدی

که بدونم درکم کردی چون اگر درک نکنی این مشکل در آینده

خسارات جبران ناپذیری به من میزنه گلم..

پس لطفا بی توجهی نکن و متوجه اهمیت موضوع (برای من)باش.

 

 لطفا تشریف ببرید ادامه مطلب تا عزض کنم که چه مرگمه دوباره...

شاید سبک نوشتنم برلات عجیب باشه دلیلم اینه که خواستم شرایط رو

 به طور واضح توضیح بدم و امیدوارم جایی سو تفاهم پیش نیاد چون حجم مطلب

زیاد بود امکان داری بعضی جاها توضیحات بعضی مسایل نیمه کاره باشه...

خوب حالا یه رمز نیاز داریم تا دوباره کسی شیطونی نکنه...

به نظر چه رمزی باشه که بین منو تو باشه....

خوب....

اولین کفشی که باهاش اومدی سر قرار..مارکش منظورمه...

چهار حرف که با انگلیسی تایپ کن...یادته که...خیلی دوستش داشتی...

مطمعنم اسم منو یادت رفته باشه اسم اونو یادت..صورمه ای بود...

 



ادامه مطلب
تاريخ : یکشنبه ۱۳۸۹/۰۳/۲۳ | 4 | نویسنده : کامران و سمیرا |

چه باید کرد؟

تو که نمیخوای حرفامو باور کنی ودارم به این نتیجه میرسم کههر چه بیشتر

ابراز علاقه میکنم پیش چشمات حقیرتر جلوه میکنم..واقعا که..

هیچ عاشقی حاضر نیست اینطوری که تو منو با کارات عذاب میدی مجازات کنه

حالا هرچقدر هم معشوقه اش به قول تو عوضی باشه یا دروغگو باشه

اصلا با اینکارا مگر چیزی درست میشه؟چی باعث میشه تو نخوای با من روبه رو بشی تا

همه این سو تفاهم یا شاید هم حقایق روشن بشه؟نکنه تو مشکلی داری با حقایق؟.

اگر ساده مینویسم چون تو ذوغ نوشتن رو هم ازم گرفتی و با این کارایی

که تو با من کردی جز مردن راهی برام نگذاشتی...

من میرم و تورو با افکار پوچتو دوستای نازت و دنیای زیبات تنها میذارم و

میسپارمت به دست سرنوشت ..اگر یه روزی منو و حرفامو باور کردی وفهمیدی

که واقعا هیچکس جز من تورو اینطور عاشقانه و خالص نمیخواد و نخواهد خواست...

اگر دیر نشده بود من همیشه حاضرم دست توی دستت بذارم..

اگرچه تو مغرورتر از این حرفایی که اعتراف کنی کسیو دوست داری..

واقعا برای خودم متاسفم این همه سال دیونه وار عاشق کسی بودم که لحظه مرگ هم

حاضر نشد باهام روبه رو بشه و اینطور با زندگیم بازی کرد.

 نفرین دلم همیشه همراهت باشه گلم...اگر یه روزی دیدمت برات تعریف میکنم چه روزای

سختی رو گذروندم بدون تو اونوقت حتما بهم حق میدی که نفرینت کنم.

به امید روزی که اگر سرنوشت بخواد بازم کنار هم باشیم /

شاید هم اون روز هرگز پیش نیاد شاید هم نه.من همیشه منتظرت خواهم بود /



تاريخ : چهارشنبه ۱۳۸۹/۰۳/۱۹ | 18 | نویسنده : کامران و سمیرا |

بازی

آره تکراریه..تکرار میشه اما بازم تو نمیفهمی

من دوست تو نبودم تو دوست من بودی آره اینو میدونم..

نمیخوام با جملات بازی کنم و دیگه ابراز علاقه کنم که فکر کنی دروزغ میگم..

چه طور میتونی اینقدر بی رحم باشی.میگی اینا دروغ؟

داری کاری میکنی ازت متنفر بشم/..

نمیدونم واقعا توی حالت عادی این .. مینویسی؟

تو حتی جرات اینو نداری نقابت رو برداری یا با من روبه رو بشی...

دیگه کاری ندارم باهات .. دیگه نمیخوام چیزیو بهت ثابت کنم.

تو حرمتی برای عشقمون قایل نیستی..تو اصلا عاشق نیستی..

کدوم عاشقیو دیدی اینطور بی رحمانه...

حساب بین ما بمونه برای بعد..

 



تاريخ : سه شنبه ۱۳۸۹/۰۳/۱۸ | 13 | نویسنده : کامران و سمیرا |
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.