امروز فهمیدم که تمام این سال ها راجع بهت اشتباه میکردم..
این همه انتظار این همه تلاش...ستایش خوبیهات..
احساس اینکه تو بهم فکر میکنی و هنوز برات اهمیت دارم...
واقعا خیلی احمقم...خاک تو سر من که عاشق کسی شدم که ذره ای از
عشق و انسانیت و معرفت و ادب بویی نبرده..
یه آدم مغرور و بی ادب..خود خواه و از خود راضی..
کسی تنها برای اینکه اون روزها تنها بود و هنوز در حدی نبود که بخواد
با کسی رابطه برقرارکنه با من دوست شد...
روی حرفای کسی حساب باز کردم
که هیچ اهمیتی برای دیگران قایل نیست...
لعنت به این عشق شوم...این همه سال به پای کی نشستم که خیلی
راحت بهم توهین کردو شخصیتم رو خرد کرد...متاسفم برای خودم...
واقعا لیاقت اینو نداشت که یک لحظه بهش فکر کنم...باید مثل یه گوسفند
باهاش برخورد میکردم(تف به روت)بی لیاقت..بی ادب خودخواه
عمرمو حروم کردم...جونیمو..این همه سال...تف به روی سیاهت..
حیف این همه وقت که به پای تو نشستم..یه آشغال..فکر کردی کی هستی..
خیلی راحت منو فحش میدی؟حالا میبینی چه طور حالتو میگیرم..غروزتو میشکنم..
خیلی ادعای ادب و فرهنگت میشه تو هیچی نیستی..توی دخترا در سطح متوسطی
اون من بودم که با تو دوست شدم وگرنه اون موقع ها که افسرده بودی هیچکی آدم
حسابت نمیکرد..وقتیم رفتی خیلی موقعیت داشتم با دخترای خیلی خیلی خشکلتر
و با معرفت تر از تو باشم...کسایی که اینقدر هم غرور نداشتن...
اما منه خر فکر میکردم
عشق حرمت داره...خاک تو سرت.
اگرم اینقدر خرج اون صورت زشتت نمیکردی سگم نگات نمیکرد..ژ
بی شعور اینطوری دل یه عاشق میشکنی..من فقط یه سوال کوچیک و ساده داشتم..
برو بمیر..منتظر باش تا همینطور که امروز ریدی بهم زندگیتو به گه بکشم..
نفهم...ریدی به زندگیم حالا میگی چیکار کردی؟من از همه چیز گذشتم تا
بتونم فقط به تو فکر کنم..کثافت..حقته هر چی بلا سرت بیاد..حالا منتظر بدتر از این باش..
تو لیاقتت اینه که مثل یه آشغال باهات برخورد کنی تا اینطور خودخواهانه با احساسات پاک و بی ر یای
یه عاشق بازی نکنی...ریدم به هرچی عشق..
ریدم به این وبلاگ آشغال که باعث شد من این همه سال یه تیکه خوار رو بهش این
همه شاخ و برگ بدم..دل من با این حرفا آروم نمیگیره...من آب از سرم گذشته
حالا میخوام همونطور که این همه سال منو به بازی گرفتیو بهترین روزای زندگیمو
به گه کشیدی زیر پاهام لهت کنم..مامانت و بابات بهت افتخار خواهند کرد.
تا به حالا هم فقط چون فکر میکردم برای عشقم ارزش قایلی کاری باهات نداشتم.
ببین چه طور بهشت پوشالی که ساختیو ویران میکنم.
چه طور دلت اومد..من که فقط میپرستیدمت...مگر از من بی احترامی دیدی...
مگر توی این همه سال جدایی شده بود اینقدر اصرار کنم زنگ بزن..
بی شعور حتما کار واجبی داشتم که پا روی غرورم گذاشتم و به توی کثافت زنگ زدم تا اون
مادرتو خودت هر چی میتونید به منو خانواده ام توهین کنید.
برو بمیر این تنها پیشنهادیه که دارم برات.
به خاک سپردمت.نگرد که دیگه گیرم نمیاری..فقط سعی کن تا میتونی
ازم دور بشی..متنفرم ازت..متنفرم از عشق..از احساس...از صداقت..
از آدمایی که خیلی راحت با احساسات دیگران بازی میکنند.
لعنت به تو و غرورت...فقط بدون من هیچی ندارم که به خاطرش بخوام زندگی کنم
تنها هدف اینه که جهنمی درست کنم برات که هر روز آرزوی مرگ کنی..