NaGofTeHaa.Ir

ناگفته های عاشقانه

آخرین آپ ....

کامران و سمیرا
    NaGofTeHaa.Ir ناگفته های عاشقانه

آخرین آپ ....

 
سلام به همتون .
 این آخرین شبی باشه که براتون مینویسم.
از همه دوستانم ممنونم که این مدت به ما سر زدن و نظر دادن
امیدوارم همه به عشقشون برسن
من که................
دوستی
   عشق
           جدایی....

روزی شیوانا پیر معرفت یکی از شاگردانش را دید که زانوی غم بغل گرفته و گوشه ای غمگین نشسته است. شیوانا نزد او رفت و جویای حالش شد.
 
 شاگرد لب به سخن گشود و ازبی وفایی یار صحبت کرد و اینکه دختر مورد علاقه اش به او جواب منفی داده و پیشنهاد ازدواج دیگری را پذیرفته است.
 
شاگرد گفت که سالهای متمادی عشق دختر را در قلب خود حفظ کرده بود و با رفتن دختر به خانه مرد دیگر او احساس می کند باید برای همیشه با عشقش خداحافظی کند.
 
شیوانا با تبسم گفت:" اما عشق تو به دخترک چه ربطی به او دارد؟"
شاگرد با حیرت گفت:" ولی اگر او نبود این عشق و شور و هیجان هم در وجود من نبود!!."
 
شیوانا با لبخند گفت:" چه کسی چنین گفته است. تو اهل دل و عشق ورزیدن هستی و به همین دلیل آتش عشق و شوریدگی دل تو را هدف قرار داده است.
 
این ربطی به دخترک ندارد. هر کس دیگر هم جای دختر بود، تو این آتش عشق را به سمت او می فرستادی. بگذار دخترک برود!
 
 این عشق را به سوی دختر دیگری بفرست. مهم این است که شعله این عشق را در دلت خاموش نکنی. معشوق فرقی نمی کند چه کسی باشد!
 
 دخترک اگر رفت با رفتنش پیغام داد که لیاقت این آتش ارزشمند را ندارد.
چه بهتر! بگذار او برود تا صاحب واقعی این شور و هیجان فرصت جلوه گری و ظهور یابد!
 
 به همین سادگی!"

دوستی
آغاز دوستی همیشه زیباست.فکر میکنی این دیگه همونه که دنبالش میگردی.
این دیگه دروغ نمیگه .ازت خسته نمیشه تو هم نمیشی و و و......

پرسیدی معنی عشق برای تو چیست...

من میگم...

خلاصه عشق برای من یعنی تو.

 یعنی نگاه کردن به  اون چشمای مهربونت گوش دادن یه صدای زیبات

عشق  برای من تو لحظه های در آغوش گرفتنت معنی میشه.

میدونم که قلب عاشقا بی ریاست شاید تو تا حالا عاشق نشدی ..!میدونی چرا ؟

چون فکر میکنم که من هر قدم که به قلبت نزدیک میشم تو یک قدم خودتو از من دور میکنی برای همینه که نمیتونم هیچ وقت عاشقت کنم .

و اما عشق یعنی یک نفر رو اونقدر دوست داشته باشی که همه کار برای ثابت کردنه عشقت  انجام بدی با اون که میدونی به زودی تو و دله عاشقتو رها میکنه و....


عشق
شاید اون که براش مینویسم تا اینجا هم نخونه.....
اما شاید یه روز دلش برای منو حرفام تنگ شد...
شاید یه روز مثل من از همه خسته شد و خواست چرت و پرتای یه عاشقو بخونه
عاشقی که ....
هنوزم حسرت یه روز با اون بودن رو میخوره
عاشقی که ....
دلش شکسته
عاشقی که ....
دلش براش تنگ شده
عاشقی که ....
داره براش اشک میریزه
 
شاید یه روز تونست باور کنه که یکی عاشقش بوده شاید اون روز خودشم......

 
زندگی گل زردی است به نام "غم" مروارید غلطانی است به نام "اشک"
 آینه ای شکسته است بنام "دل" و بلاخره فریاد بلندی است بنام :آه
 
دنیا در افق نظرگاه اهل یقین در عشق بی قرین خلاصه می شود که در طاعت یار جز به فضل ساحت مقدس دلدار نگنجد و ایمان به ماورا طبیعت و پنهانیهای پشت پرده خلقت پوشیدن قبای کمال بر قامت نیلگون یار است انچه در جهانی از معنا نگنجد در کمال عشق دلدار در سایه عشق یار جز زیر مجموعه ای بیش نیست ........................؟!
 
تنها بودم . تو رسیدی گفتی " ما " بشیم بهتره . دیگه تنها نبودم. اما بعد از مدتی سر قرار نیومدی . یه روز که داشتم دنبالت می گشتم به تنهای دیگری رسیدم .گفتم چرا تنهایی ؟ گفت : یارم نیومده . یکدفعه بلند شد و با خوشحالی گفت : اومد ! وقتی برگشتم تو را دیدم اری تو را دیدم

جدایی
میشه بهش خندید؟!
شاید هم سرنوشت بود یا یه تجربه (بد یا خوب نمیدونم)
اینو میدونم که جدایی شاید سخت نباشه اما تحمل دوری......!!
خاطره ها(هر جا که نگاه میکنم:توی اتاقم یادگاریهات توی دفترم نوشته هات و...)
و...؟!!

 به ساده گي شروع شد
در يك روز ساده و معمولي
شايد يكي از آن روزهاي كسل كننده
مثل روز تولد من
شما را ديدم
يعني فقط شما بوديد كه من مي ديدم
قلبم را به شما تعارف كردم
به همين سادگي
نمي خواستم بگويم نگاه كنيد
اين قلب تنها قلبي است كه
در اين روز به شما تعارف مي شد
قلبي سبك به وزن پر آن پرنده مهاجر

همان ابتدا که چشمانت را دیدم
گویی سالهاست که میشناسمش
اون روز شاید پایان تکرارها بود
و آغازدوستی و دوست داشتن
خیلی زود بهت عادت کردم
عاشق شدم...آره!
روزها می گذشت تازه معنی زندگی رو فهمیدم
روزهایی بود که فکر میکردم که
دیگه از من خوشبخت تر نیست اما
یکی تو دلم میگفت این روزها یه روز تموم میشه و تو حسرتش رو میخوری! و این آزارم میداد.
هیچ وقت فکر نمیکردم ....
حرفهایی که هیچکس جرات به زبان آوردنش رو نمیکرد( حتی خودم)...
از زبون اون شنیدم
 و حالا
 جدایی
از همون اول میدونستم اینجوری میشه به خدا.
خودشم میگفت.
 جدایی و جدایی و جدایی
ساده بود نه؟

 
نارفیقی ...

یادم نمیره حرفاتو!!! یادم نرفته تا هنوز!!!
یادمه آتیشم زدی رفتی عقب گفتی بسوز...

حالا هر جا که هستی ، پای هرکی نشستی ،
بدون این رسم رفاقت چندین و چند سالمون نبود آخه نبود ....

آخه این قلب خسته پای یکی نشسته،
اما بدون که نمی دونست که می خواد بشکنه خیلی زود ...

آخه این زخم کاری ،چرا آروم نداری
چرا می سوزی و می سازی و میگی دردی نداری، بگو، آخه بگو...

درد نفرین تو هست، درد این زخم کاری، حتی دردایی که تو
توو زندگی خود داری بدتره، ای دو رو...

 
 
پایان (شاید همینجا)
 
وقتي جوون بودم،
زندگي به نظر فوق العاده می‌رسيد.
معجزه بود،
واي كه چه زيبا بود،
جادويي بود.
پرندگان روي درختان،
خوشحال و شاد می‌خوندند،
با بازيگوشي منو نگاه می‌كردند.

ولي بعد، اونها منو از خودشون دور كردن،
كه يادم بدن چطوري عاقل باشم،
منطقي باشم، مسئول و واقع نگر.
اونا دنيايي رو بهم نشون دادند
كه بايد در اون قابل اعتماد باشم،
دقيق، روشنفكر و بدگمون و
سنگدل .
دلم برات تنگ میشه
نینی.
امیدوارم یکی بهتر از من باشه و بتونه جای خالیه منو پر کنه برات.
خداحافظ

وتو میگویی
 
من استحقاق هستی را نداشتم که هستی ام بخشیدی

اری می دانم

عشق تو از  نیاز من بزرگتر است

و بال های من خیس از محبت توست...


شاید آخره همه دوستیها جدایی باشه اما ناگفته ها
 هیچ وقت تموم نمیشه.
(شاید یه روز پشیمون شد )
 
 
 
 
 


تاريخ : چهارشنبه ۱۳۸۵/۰۳/۱۰ | 0 | نویسنده : کامران و سمیرا |
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.