تو خلوته تنهایی شبونم باز دارم با دلم حرف میزنم:
بهترین لحظه هام دیدنه خنده هاته سخترین لحظه ها برام دیدنه اشکاته
تو داری برام میشی مثل یه سراب نشنیدن ناگفته هات برام شده عذاب
کاش میشد بازم عاشقم بشی کاش میشد لحظه هامو کنارم باشی
میدونم ستاره دلت کم نور شده دیگه اسمم برات بی مفهوم شده
هر موقع دلم برات تنگ میشه انگار اون لحظه یه چیزی رو گم کردم
خذا میدونه که چقدر ذوست دارم
نمیدونم چرا عاشق کردنه تو محاله اینم برام یه سواله بی جوابه
دلم میخواد خیلی چیزا بهت بگه اما پس ناگفته ها....!
تاريخ : جمعه ۱۳۸۴/۱۰/۰۲ | 16 | نویسنده : کامران و سمیرا |