من تمام عمرمو گشتم نتونستم حتی یه نفر قابل اعتماد کامل پیدا کنم
اینجا راحت تر باهات حرف میزنم فقط یه بدی داره که جوابی نمیگیرم
دوست دارم بدونم چی تورو بهم میریزه...چه چیزی یا چه شخصی
یکیش منم که میدونم همیشه سنگینی عشقم روته برا همین ازم فراری بودی همیشه
الانم گاهی میگی برو با خودم میگم ببین چقدر دلش پره سر کوچکترین چیز طوری میگه برو که انگار بهش گفتن آرزوت چیه
غر زدن حساب کن چون دلم قانع نمیشه...بگم که اعتراضی نسب به شرایط موجود ندارم هستی باهام
تحت شرایطی که به گفته خودت دشوار ه ممنونم ازت قول دادم بیشتر نخوام
عزیزم این روزا خستگی رو تو کلماتت احساس میکنم به لطف خدا و وجود تو همه مشکلاتم رو به پایانه و
بعد از اون من تغییر خواهم کرد قطع به یقین باورش برات سخته اما مطمئن باش که نمیذارم تو شرایطی که هستی
بمونی تحت هر عنوان که اجازه ورود بدی کارمو انجام میدم...سو تفاهم نشه یه وقت منظورم اینه که باید هر طور شده یه کاری کنم سنگینی این همه دین که دارم کم بشه.وگرنه تا دنیا دنیاست عذاب میکشم
خودمونیم ولی خیلی عذاب کشیدم این سالها زخمای نبودنت بارها تا حد مرگ منو برده
کم لطفیه اگر به عشق من کمترین شکی کنی
دلتنگی هامو با هوس یکی نکن