یه روزایی هست احساس میکنم همه موفقیت ها برام بی معنیه
هر چقدر میخام احساس رو کنار بذارم و با داشته هام شاد باشم نمیتونم
این همه سختی رو گذروندم روی هدفم تمرکز کردم حالا من برنده به نظر میام
حالا همه چیز دارم هر چیزی که تو مادیات معنی میشه اما
این تنها چیزی که برام مهم نیست برای من که با دلم زندگی میکنم
حالا عقل و منطقم سلاحی دستش داره که قطعا احساس با تمام بزرگیش میبازه
حال آدمی رو دارم که داره از یک زندان طولانی مدت میزنه بیرون
اما هیچ چیزی اون بیرون نداره هیچ کس رونداره که منتظرش باشه
هیچ پاداشی نمیتونه خوشحالم کنه حتی اگر همه دنیا رو الان بهم بدن بازم راضیم نمیکنه
مجبورم
باید این راهو برم
باید درو پشت سرم ببندم
هیچ برگشتی در کار نیست
باید دوباره زندگی رو ساخت هرچند که طرحی براش ندارم و همچنان الگوی گذشته رو پیروی میکنم
تاريخ : سه شنبه ۱۳۹۶/۰۹/۲۸ | 0 | نویسنده : کامران و سمیرا |