NaGofTeHaa.Ir

ناگفته های عاشقانه

عشق و نفرت

کامران و سمیرا
    NaGofTeHaa.Ir ناگفته های عاشقانه

عشق و نفرت

.یه کم میگذره میبینی که طرف سبک آشنایی برای چت داره..

با خودت میگی یعنی امکان داره اون باشه؟(تقریبا نصف عمر اینترنتیم رو با اون چت کردم)

یعنی امکان داره ..؟

روزها میگذره و تو هر چی بیشتر باهاش چت میکنی بیشتر مطمعن میشی که خودشه..

این چندمین بار که این قضیه پیش میاد و هر دفعه که ثابت میکنی که اون خودشه آیدیش دیگه آنلاین نمیشه و یکی بهت زنگ میزنه و میگه اشتباه گرفتی ..

 اما اینبار فرق میکنه من مطمعنم خودتی..از کجا میدونی..؟

از اونجایی که این آیدی که شما داری باهاش چت میکنی همون آیدی که من چند سال پیش هک کردم و لیستش رو فقط من دارم و سمیرا؟

یه شب که دیگه خیلی فکرم مشغول بود اومدم توی نت.. آیدیش آنلاین شد..

سلام و احوالپرسی...

کلی خواهش کردم که اگر تو سمیرایی بگو..قول میدم جنبه داشته باشم و اینا..تا اینکه گفت آره خودم هستم و چند دقیقه چت کردیم (بعد از مدت ها بود که احساس میکردم دوباره زنده شدم)

گفتم میشه زنگ بزنم فقط چند ثانیه صداتو بشنوم/باورم نمیشد میخواد باهام این بازی رو بکنه و وقتی باهام اون برخورد رو کرد انگار دنیا رو سرم خراب شد.

این یکی از بازیهات بود که نفهمیدم چرا اینکارو کردی!لعنت به دل ساده من..

حالا بعد از این سو تفاهم هایی که منو مقابل ۲ تا قضیه مشابه (اینبار وبلاگ های عاشقانه ) دیگه هم قرار داده انگار عشقم با اسم واقعیش اومده و نظر داده ..

نظراتی که دادی بیشتر شبیه تیر خلاص زدن میمونه گلم..

اینبار وقتی نظرتو خوندم دیگه شوکه نشدم چون دیگه دل من داغون و اینقدر شرایط این روزا سخت شده که زخم زبون تو  نمک رو زخم شده..ممنونم گلم بذار جوابتو بدم شاید برای یکبار هم شده به خودت اومدی و نفرت رو از دلت بیرون کردی یا نقاب دشمنی با منو برداشتی .

یکشنبه 29 فروردین1389 ساعت: 18:19 توسط:samira

باز دیگه چی شده. باز این دوستات چه چرندی سرهم کردن که تو اینطوری شدی؟
عزیز دلم اگه چیزی ننوشتم برایه ....

ج:واقعا این تویی؟یعنی باور کنم این حرفارو؟این سال ها عمرم حروم نشده و تو بهم فکر میکردی؟من مدتیه که دور دشمنای دوست نما رو خط کشیدم و نمیدونم چرا این همه مدت چرا از خودت دفع نکردی؟

بهم گفتن تورو با یکی دیدن؟در جریان نیستی؟

سمیرا«چرا نمیای تا خیالت راحت بشه؟ معلومه اینطوری همش سوتفاهم پیش میاد

هه:کجا بیام؟انگار تو از همه جا بی خبری؟پس دل من چی که یه لحظه هم روی آرامش رو ندیده..کاش میدونستی به من چی میگذره اون موقع شاید حال منو درک میکردی.

حالا اصل قضیه: 
یکشنبه 5 اردیبهشت1389 ساعت: 16:36 توسط:samira

 

این همون غروریه که میگفتم و بازم حرفای تکراری..آره تو یه آدم کامل هستی و هیچ نقصی نداری..

من کاری با زندگیت ندارم..کارم با زندگیه خودمه که باهاش بازی میشه..

من دیوونه ام آره!اگر عاقل بودم که این همه سال منتظر تو نمیموندم..

وقتی از هیچی خبر نداری اینطوری با من حرف نزن که انگار خدایی و همه چیز رو میدونی..

امیدوارم منظورت از حیوون و این چیزا من نباشم ..

با توهین کردن به من چیو میخوای ثابت کنی؟

دوست داری مثل خودت باشم و همینطوری بدون اینکه فکر کنم حرف بزنم

و هر چی میتونم بگم که بریزمت بهم؟

خیلی بی شعوری اما اگر فکر میکنی با سوزوندن من آروم میشی بگو..

خیلی جالبه یعنی این تصوریه که از من داری؟چی گفتن بهت ؟

چی ریختن تو مخت که اینطوری

حمله کردی به هست و نیستم؟

منم مطمعنم که تو هیچی از حرفای من نمیفهمی ..

یعنی این وبلاگ که زندگیتو ریخته به هم؟ههه ..

 جواب بعضی حرفات بمونه برای موقعی که

فهمیدی من چی میگم و چرا هنوز اینجا میام

و چرا با این همه بی حرمتی هنوز حرمتت رو نگه داشتم..

خجالت رو باید اونی بکشه که دیگران رو احمق فرض میکنه و به خودش اجازه میده هر طور

که میخواد برخورد کنه و به یک لحظه هم فکر نکنه حرفاش میتونه چه تاثیر مخربی 

داشته باشه و بدون در نظر گرفتن شرایط طرف فقط میگه مثل یه ضبط تکرار میکنه .

آره تو تعهدی نداری به من میدونم...

اینجا برای یه نفر بیشتر ساخته نشده و موضوعش بی وفایی یکی بیشتر نیست/

پس اینقدر به این که غرور یکیو شکستی نناز چون روزگار بازی زیاد داره گلم.

آره بخند .. همین قضیه که برات خنده داره واسه من یه کابوس شده..

حالا برو خیالت راحت بازم اومدی و آتیش زدی دلمو و برای چند وقت حرص خوردنم 

کافیه..خیالت راحت که مطمعن شدم ازم متنفری.. ..

نترس من نمیخوام بیام سر راهتو بگیرم یا بیافتم دنبالت یا هر چی که باعث شده فکر کنی بیای اینجا و این حرفارو بزنی کار درستیه؟

یه روزی میفهمی که چقدر رفتارت اشتباه بوده و اصلا من چی میگم..

تو اصلا هیچی از من نمیدونی..چطور به خودت اجازه میدی هرچی دلت میخواد بگی؟

فکر کردی من نمیتونم حالتو بگیرم؟فقط ادعای شعور داری .. لعنت به تو/.

هیچوقت نمیبخشمت.. لعنتی تو چته؟چی شنیدی اینطوری برخورد میکنی؟مگه من چی خواستم ازت؟جونتو که نگرفتم/

تف به این عشق که باعث شده اینطوری رسوا بشم..لعنت به تو ... نفهم مگه من چیکارت کردم؟آدم با دشمنش اینطور برخورد نمیکنه که تو با...

سخته یه زنگ بزنی و جواب سوالم رو بدی؟واقعا که خیلی آشغالی..

فکر کردی چی؟زندگی همین چیزاییه که بهش دل بستی؟نه خانم این دنیا یه قاضی داره

که اسمش خداست و اونه که همه چیزو میبینه و اونه که من عاشقشم ..اونه که بی نقصه و اشتباه نمیکنه..همونم یه روزی نشونت میده حال من چرا بده!

دیگه نمیخوام یه لحظه بهت فکر کنم .. حاضرم تا آخر عمرم تنها باشم اما دیگه تورو نبینم

تویی که در جواب ابن همه ابراز علاقه .. واقعا که آدم نیستی تو.

اعتراف میکنم رومو کم کردی..منی که عاشق بودم حالا متنفرم ازت..تو بردی./

اینجا آخره خط عشقه منه.. همینو میخواستی نه؟

 خوشحال باش دیگه کسی آویزونت نیست مثل حیوون!

.میفهمی عوضی؟

حالا برو بمیر.



تاريخ : دوشنبه ۱۳۸۹/۰۲/۱۳ | 0 | نویسنده : کامران و سمیرا |
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.