یه روز با اینکه تمام هستیم تو بودی ازت گذشتم چون فهمیدم نبودنم برات بهتره و بدون هیچ اعتراضی پا روی خواسته هام گذاشتم حالا دیگه به هم وابسته نیستیم اما من هنوز بهت فکر میکنم و به هم فکری با تو نیاز دارم..
تو ناخواسته یه دوره زندگی من رو دگرگون کردی و باعث شدی طلسم بدیها زندگی رو خارج از حد تصورم سخت کنه اما من تحمل کردم و به سختیها غلبه کردم و حالا میگم شاید اون روز کار درستی انجام دادی.
دوستی دوباره ما یه عشق دبیرستانی نخواهد بود و شاید الان بتونیم بهتر همدیگر رو درک کنیم ..
امیدوارم باورت بشه من دیگه اون آدم سابق نیستم .
خواهش میکنم دلتو از کینه پاک کن و دوباره برگرد ..نترس از اینکه وجود من باعث دردسرت بشه یا فکرتو بهم بریزه فقط بیا تا این غم کهنه رفتنت از دلم پاک بشه و اگر این داستان مثل شروعش زیبا بشه..کافیه یه کم خوش بین باشی اون موقع میبینی یه عاشق خسته داره ازت خواهش میکنه که حرفاشو باور کنی و با بودنت زندگیشو زیبا کنی..
تاريخ : پنجشنبه ۱۳۸۸/۰۵/۱۵ | 17 | نویسنده : کامران و سمیرا |