NaGofTeHaa.Ir

ناگفته های عاشقانه

انتطار عبدی

کامران و سمیرا
    NaGofTeHaa.Ir ناگفته های عاشقانه

انتطار عبدی

دیگه داره از ته دل باورم میشه که هیچوقت بر نمیگردی نه اینکه نخوای اگر هم بخوای نمیتونی..

غرورت بهت اجازه این نوع کارها رو نیمده.تو عشق رو ضعف میدونی دوست دارم گفتن رو کم آوردن و برگشتن رو خنده دار.

هر کسی دلم رو شکسته بعدها دیدم که خدا همون بلا رو سرش آورده چون توی رابطه هام ریا ندارم و دل هیچکس رو نمیشکنم چون دلم شکسته شده میدونم چقدر سخته...

دلتو میشکنه و با خودش میگه یادش میره اما نمیدونه که عاشق دل خسته جسم و زوحش همیشه درگیره با اون دل شکسته..

روزهای روزه که خوشی از دلمون گذاشته رفته یه جای بهتر...اما من هنوز خونشو براش گرم نگه داشتم با اون که میدونم اون هیچوقت نمیخواد دوباره از اینجا گذر کنه فکر میکنه دوباره گیر میافته ..

نمیدونه دیگه نایی نمونده برام همین روزاست که فقط قبرستانی از خاطرات شیرینی که میزنه توی ذوقش بمونه میدونم که خدا در حریان واقعیات بوده و میدونه این هوس نیست که این همه مدت برات نوشته..احساس میکنم خدا هم دیگه خسته شده از این همه اصرار هر روز یکیو میفرسته که منو از این زندان ببرند بیرون اما نمیدونم چرا به خودم امید واهی میدم...

خدایا هر چیز که خواستم بهم دادی به جز اونی که اگر نباشه دیگه هیچی ازت نمیخوام.

 

منو درک نمیکنی میگی بیا بیرون ازش نمیدونی که اینجا برای من یه مرداب شده که اگر سعی کنم فرار کنم بیشتر اسیرم میکنه دستمو به غریبه نمیدم.اگر راه نحاتی باشه اون زمان که شاید فکر تو رو عوض کنه بلکه برگردیو دستم رو بگیری ..به همین امید که دست و پا نیمزنم..حتی اگر دیر برسی هم بازم منو خوشحال میکنی چون به همه ثابت میشه که من اشتباه نمیکردم.کش حداقل درکم میکردی و اینقدر با خنجر منطق زخمیم نمیکردی.



تاريخ : شنبه ۱۳۸۷/۰۹/۰۲ | 1 | نویسنده : کامران و سمیرا |
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.