برایش صادقانه مینویسم برای آ نکه باید باشد و نیست.
هر سکوت نشانه تنهایی است هر قطره اشک نشانه دلشکستگی
و هر لبخند نشانه مهر است.
وقتی تنهام گذاشتی نگران خودم نبودم نگران دلم بودم
که بهت اعتماد کرده بود.
بیا بشکن سکوت قلب خسته ببین دلم چقدر شکسته ...
ز صبح عاشقی حیرانترم کن که تاریک است این دل شکسته...
من چه کنم که خیال تو منو رها نمیکنه اما دلت
به وعدهاش یه کم وفا نمیکنه!من ندیدم کسی که مثل تو موندگار باشه.
تو روزگار رفته ببین چی سهم ما شد ...
از عاشقی تباهی از زندگی مصیبت از دوستی خیانت..
یک روز دیگر از تقویم عمرم را پاره میکنم امروز هم گذشت با مرور
خاطرات دیروز با غم نبودنت و سکوتی سنگین و من
شتابان در پی زمان بی هدف فقط میروم یاس ها
هم مثل من خسته اند از خزان و سرما و گرمای مهر تو را میخواهد ..
میان کوچه های تاریک غربت و تنهایی صدای پایت را میشنوم
اما تو نیستی...قول داده بودی برایم سیب سرخ بیاوری..یادته؟!
رفتی و خورشید را با خود بردی و من در این کوچه های
تنگ و تاریک سرگردانم و منتظر برگی از زندگی ام را ورق میزنم
امروز به آخر دفترم نزدیکترم..
خیلی سخته آدم خودش به تنهایی عادت کنه اما دلی
داشته باشه که مدام از تنهایی بناله..
.صبر کردن دردناک است و فراموش کردن دردناکتر ولی از
این دردناکتر اینه که ندانی باید صبر کنی یا فراموش/
تا کی میخوای سکوت کنی و مهرتو از من دریغ... میترسم یه روزی این دیوار
سکوت رو بشکنی و اثری از من نباشه.
سلام به لحظه لحظه های سکوت شبانه ..
گفتی از عشقم حذر کن چه بد کردم نکردم یادمو از سر به در کن چه بد کردم نکردم
با تو عشق آمد و گم شد هر چه بود زیرو زبر شد ..لحظه ها خالی و خسته زندگی بیهوده تر شد
عشق اولین تو بودی با تو من عشقو شناختم ای تو عشق آخرینم رفتیو درد و شناختم
از کسی گلایه ای نیست اگه باختم به تو باختم
هر کسی پس از تو آمد خلوت منو به هم زد تورو باز به یادم آورد اگه از عاطفه دم زد
زندگی ای همه افسردگی...یعنی واقعا این سرنوشت منه...!
کلمات نمیتونه خواهش یا درد دلم رو بیاره توی این صفحه و فقط حس بدی که درونم باقی
مانده میگه که کوهی از غم درونم رو فرا گرفته که از یه زخم سرچشمه گرفته اون زخم جدایی و تنهاییه..
شبیه یک نفرین که آسمان زندگی مرا مسموم کرده و روحم را متلاشی /
تا لحظه ای که نفس میکشم به دنبالم می آید ......!
تردید ها و افکار مبهم باعث شده دیواری ضخیم از افکار منفی بین من
و تو عزیزم بوجود بیاد که هر چه میگذرد فاصله را بین ما بیشتر میکند ..
خشت این دیوار میتونه گذر زمان باشه و چیزی که باعث استحکامش
میشه میتونه غرور و تکبر و نفرت باشه و ما باید با افکار صحیح و
تکیه به حرف دلمون بر دیوار بدی غلبه کنیم.
برگرد و یه لحظه نگاه کن من دیگه دارم کم میارم ...
کاش میتونستم یه جمله ای گیر بیارم که منظورم رو بهتر برسونم بهت...
تا کی میخوای بشینی و مرگ تدریجی منو ببینی و انگار نه انگار ...ا
اصلا از من چی میخوای باید چه جوری ثابت کنم که عاشقم .. .
.تو میدونی راه حل چیه و خودتم باید تصمیم بگیری اما امیدوارم
موقعی تصمیم بگیری که من هنوز باشم..!
تمام صفحات سفید دنیا هم کم میاد اگر بخوام دلم رو از ناگفته ها خالی کنم ...
باید دوباره برم به یه سفر دور..ترسی از سختی ها ندارم اما همیشه دلم پیش توست
و من تنها به تو می اندیشم و تو به ...!
در فراق شوقی است که در وصال نیست.........
در وصال چون بیم فراق هست..
و در فراق چون شوق وصال.
(پست قبلی رمزدار چون موقعی نوشتم که عصبی بودم شاید سر فرصت ویرایشش کردم)
امروز این وبلاگ میره توی ۵ سالش و تو ۲۲ سالت میشه فکرکنم..
بهت تبریک میگم و آرزوی لحظه های پر از شادی و دلی خوش دارم برات...
همیشه دوستای زیادی هستند تا در شادی هامون شریک باشند اما موقعی که افسردگی میاد سراغت یادشون نمیاد که تو همون آدمی و ازت فرار میکنند اما نمیدونند که ...
خدایا تنها تو از همه چیز آگاهی و تنها تو کتاب تقدیر مرا خوانده ای پس حتی غم ها را زیبا میبینم.