این وبلاگ هم مثل همه وبلاگ های عاشقانه به پایان عمرش رسید/
از همه دوستانی که توی این سال ها همراهی فرمودند ممنونم و آرزوی
موفقت دارم براشون...
و اما..دیگه اثری ازت نمیبینم شاید از اینکه میبینی دیگه بیخیال شدم
احساس خوبی داری..پوزخند..دیگه نمیخوام بازیچه باشم..
شاید هم بازم بلوف میزنم که تحریکت کنم...
نه اینبار دیگه من رفتم توام هر فکری کنی ...
برات آرزوی خوشبختی دارم امیدوارم هرکسی کنارت هست یا خواهد بود
قدرتو بدونه و مثل
من باعث آزردگیت نباشه/
خیلی ازت ناراحتم و این هیچوقت از دلم بیرون
نمیره...حسرت بعضی چیزا همیشه تو دلم میمونه...
فراموشت نمیکنم..
خداحافظ.
حرفام همه تکراریه احساس میکنم دیگه بیشتر از این ادامه دادن
خنده داره....
برای هر طرز فکرتون یه توجیح و یه قانون محکم داری و هرگز
خارج از اون کاری انجام نمیدی...
شاید هم کینه ای هستیو من نمیدونستم؟
واقعا نمیتونم بنویسم و ادامه بدم چون احساس میکنم
اینجا مخاطب خودشو نداره و این حرفا رو نمیگیره.
سخن کوتاه:منطق میگه اثری ازت نیست و پایان اما دلم میگه
منظورم رو میفهمی .میفهمی شمارش معکوس داستان نیست.
........
از همین الان شروع شده...
میدونی چرا اینو میگم ؟ چون نمیخوام تا ابد حسرت چیزی رو بخورم که...
حالا تصمیم با تو....
تا کجا باید دنبال این سراب بدوم...
این جاده جز سکوت به جایی میرسه؟
دیگه به چشمام شک میکنم..
کجایی؟