روبه روی من سیاه بخت من همیشه خواب
تو دلم جای یه زخم بی تو زندگیم عذاب
توی این شهر سیاهی میدونم تو بی گناهی
واسه من تا همیشه قشنگ ترین اشتباهی
حالا دیگه خوب میدونم به تو رسیدن محاله / برای گذشتن از من دل تو چه بی قراره
تو غرورمو شکستی دل به یکی دیگه بستی
حالا هر شب بی تو قلب من میگیره منو تهدید میکنه بی تو میمیره
...صدای رفتن تو تو گوشم انگار میگه از پیشم برو خدا نگهدار...
میدونم که انتظار فایده نداره دل من همیشه زرد و بی بهار
صدای رفتن تو تو گوشم انگار
میگه از پیشم برو
خدا نگهدار.
منی که یه روز اینقدر شاد بودم که هر جا میرفتم با خودم شادی رو میبردم.
میدونم باورت نمیشه..یا اگرم باور کنی اهمیتی نمیدی که دلیل این افسردگی ها خودتی..
تو فکر میکنی این نوشته ها رو از کتاب ها کپی میکنم و حرفای دلم نیست و همش فقط یه شعره؟
افسوس میخورم برای خودم که فکر میکردم تو هنوز عاشقی و منتظرمی و وقتی ببینی بهت نیاز
دارم خودتو نشون میدی؟اما حالا میفهمم که تو یه بچه ای که اینقدر خودخواهی که غرورت بهت اجازه
نمیده تا با من رودر رو بشی..
لعنت به این غرور تو که اینطور منو داغون کرده و نمیذاره این فاصله ها ...
چرا یه بار غرورتو کنار نمیذاری فکر میکنی فقط تویی که آدمی و غرور داری؟من چقدر خودم رو بشکنم..
دوست دارم دنیا رو رو سرت خراب کنم و یه
جوری انتقام اون شبای سیاه
رو ازت بگیرم..چون تویی که منو شکستی و بی اهمیتی به
این همه التماس و خواهش داری نابودی منو نظاره میکنی و فقط یه گوشه نشستی و منتظر معجزه ای
چی میشه یه قدم تو بر میداشتی به طرفم تا بازم مثل گذشته بهت نشون
بدم هیچکی مثل من عاشق نیست چه طور باید با این همه بی توجهی
بازم راه بیافتم بی هدف دنبالت اونم معلوم نیست موقعی که رو به رو شدیم
بازم محلم بذاری یا نه مثل دفعه های قبل حاشا کنی و بگی اصلا منو نمیشناسی..
آخه تو چقدر خود خواهی چرا نمیخوای خودتو نشون بدی..از کجا بدونم حرفایی که
بهم میرسه از طرف تو باشه و مثل دفعه های قبل که با تحقیر مواجه میشدم
این بار هم همونطور نباشه..با این همه بازم باید به شاید ها اطمینان کنم و باور کنم
یه آدم مغرور و خودخواه نیستی؟حتی نمیخوای بفهمم که بهم فکر میکنی یا واقعا
اونی هستی که برام نوشته..تو نیستی اینا دروغ و تو فقط به خودت فکر میکنی..
تو از من متنفری..حتی نمیخوای صدامو بشنوی .. حتی اسمم رو هم فراموش کردی(خودت گفتی)
امیدوارم آتش نفرینم به زودی دامنت رو بگیره
و یه روز خوش نداشته باشی و بلا هایی که سرم آوردی یه روز به سرت بیاد.
نمیدونی چقدر فکرمو با این کارهات بازی دادی نمیدونم اصلا چیکار کنم دیگه نمیتونم
بشکنم دیگه تحمل تحقیر شدن رو ندارم..یعنی اینقدر سخته آدم برای یکی که میگه
عاشقشه یه زنگ بزنه؟
اگر دوست داشتن اینه لعنت به این عشق..لعنت به من لعنت به تو که منو به این روز انداختی..
میرمو میمیرم تا دیگه باهام بازی نکنی..خیلی بی معرفتی خیلی نامردی..
برای یه لحظه شنیدن صدات باید چقدر بسوزم و بسازم ..چقدر منتظر بمونم...
آیا اینه جواب این همه ستایش تو و عشقت؟اینه جواب عشقم؟این عشقه؟
این دوست داشتنه؟کجای دنیا عشق اینطوری رسم که یکی تموم عمر عاشق باشه یکی
اینطوری با غرور باهاش بازی کنه؟مگه من چیکارت کردم که این کارهارو میکنی؟
واقعا میفهمی داری چیکار میکنی خودتم نمیفهمی واقعا میخوای یا نه؟من نمیتونم باور کنم اونی
هستی که یه روزی عاشقانه کنارم اون همه خاطرات زیبا رو آفرید..
تو اونی نیستی که من عاشقش بودم..اون موجود دوست داشتنی که من
میپرستیدمش..اونی که برام جون میداد از من فرار نمیکنه و تحمل عذاب کشیدن منو نداره..
نمیتونه منو دلشکسته ببینه و دم نزنه ..منو دست نمیندازه و غرورمو زیر پاهاش نمیذاره..
نمیذاره من اینطور رسوا بشم ..همه دنیا فهمیدن من عاشقتم اما تو هنوز میگی باید ثابت کنم؟
تورو به هر کی میپرستی این بازیها رو تمام کن و بین من و غروزت یکیو انتخاب کن.
امشب احساس خیلی بدی دارم..
احساس تنهایی و بازنده بودن..
دیگه نمیتونم وجود هیچکس رو توی زندگیم
تحمل کنم..
شاید فقط تویی که میتونی
منو از مردابی که توش گیر افتادم
نجات بده..پس الان که دیر نشده بیا.